من سه سال پیش عروسی کردم
از اون دخترایی نبودم که بهونه بگیرم و زیاده خواه باشم و با دیگران چشم و هم چشمی کنم و ملاحظه گر بودم همیشه
اولین روز که میخواستیم بریم برای خرید جهیزیه مامانم بهم گفت ضروریات بخر و چیزای خیلی غیر ضروری و فانتزی نگیر و اینجور چیز ها را تو زندگی مشترک شوهرت بخره کم کم چون اصلا نیازتم شاید نشه و اسراف و ...
و چند وقت یکبار هی تکرار میکرد که غیر ضروری نخر و وظیفه شوهرته که تو زندگی اینا را برات بخره و...
منم حرفای مادرم قبول کردم و با خوشرویی پذیرفتم و موافقت کردم و چیزای مهم و تو چشم و ضروریات خریدم که از ته دلشون هم راضی باشن از این هدیه ای که میخوان بدن
حالا خواهرم چند ماهه که عقد کرده و میدونستم یسری جهیزیه خریده
امروز رفتم خونه مادرم براش خریداش انجام دادم بردم
بعد مامانم تنها بود میخواست آش بپزه قابلمه بزرگ میخواست که تو پارکینگ بود
رفتم براش بیارم دیدم یا خدااااا کل پارکینگ جهیزیه چیدن روی هم کاااارتون کاااااارتون کلیییی وسیله ازهمون غیر ضروری ها!!!
اصلا هنگ کردم اومدم بالا گفتم مامان به سلامتی همه جهیزیه آبجی تکمیل شده دیگه؟!
مامانم گفت نه،بچم هنوز خیلی چیزا لازم داره که خوردیم به کرونا اوضاع بهتر بشه میریم براش میگیریم
گفتم بسلامتی تا الان چقدر خرج کردین ؟
گفت ۲۵۰ میلیون خرج کردیم!
دیگه خیلی ناراحت شدم از این همه فرقی که بینمون گذاشتن
کمکش کردم آششو پختم و زود اومدم خونه نشستم گریه
خیلی دلم شکسته خیلی😔