2733
2734

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

مکالمه خاله و مادر: 

‏خاله: تلگرامت چیه؟ ایرانسله؟

‏مادر: نه وی‌پی‌ان هست!

‏خاله: اوکی.


‏پیام بین فرستنده و گیرنده کامل منتقل شد، اما من هیچی نفهمیدم!



                              ژیـــــنــا.                                                         انسـان ناصحیـحی هـستم،در همـه ابـعاد                                                       نـان خـدا میخـورم ، فـرمـان شیـطان میـبرم                 رو اعصاب آبـانـیا راه نرید؛میدون مینِ:)                                                         https://t.me/Hich_zh
2738


یه روز داشتم از بیرون میومدم خونه، یه آقائی به فاصله ی چند ده متریم‌ داشت از جلوم راه میرفت،


یهو یه چیزی از جیبش افتاد پائین (کارت عابر بانکش بود)  اونم متوجه نشد که افتاده.


در یه جهش خیره کننده خودمو در کسری از ثانیه به اون شئ مورد نظر رسوندم.


فقط نمیدونم اون مرده چطور تونست باز همون فاصله رو حفظ کنه؟  

صداش زدم و اون بنده خدا هم هندزفری در گوش چیزی نمیشنید، صدامو بالاتر بردم، امّا کافی نبود.


۲ دسیبل دیگه بهش اضافه کردم ولی انگار تو یه دنیای دیگه بود😦😦


(اصلا تو خیابون جای آهنگ گوش دادنه؟)



دیگه به آخرین گزینه ای که تو چنته داشتم چنگ زدم.


خم شدم و یه سنگ کوچیک‌برداشتم؛


اولی رو پرتاب کردم ولی با فاصله ای معنا دار از کنارش رد شد.  دومی رو با تمرکز بیشتر پرتاب کردم ولی باز با هدفم فاصله داشتم، دیگه داشت قلق گیریش دستم میومد.

سومی رو برداشتم و این بار بزرگتر از قبلی، باز پرتاب کردم ولی مماس با گوش سمت چپش به بیرون از چارچوب بدنش افتاد.


دیگه چهارمی رو که بزرگتر از تمام سنگهای قبلی بود برداشتم‌ و به خودم‌ گفتم؛

« شادی » تو میتونی.


و نوک‌ مگسک رو گذاشتم زیر خال و پرتاب کردم و بالاخره به هدف برخورد کرد. 🙌🙌


اون بنده خدا هم فارغ از غوغای جهان و در عالم خودش یهو برگشت و هراسان منو که سنگ پنجم رو در دست داشتم دید.😲😲

اصلا نذاشت بهش بگم ماجرا رو.


(البته حقم داشت، با اون سنگهائی که دستم بود، رستم دستان هم قالب تهی میکرد)


دو پا داشت، دو تای دیگه هم قرض کرد و الفرار.


منم با سنگهای شیشم و هفتم (که هر کدوم به ترتیب شماره از قبلی بزرگتر بود) به دنبالش دوان دوان، برای رسیدن به هدفم.


ولی هیچوقت به هدفم نرسیدم و اون بنده خدا با خاطره ای وحشتناک برای همیشه اون محل رو ترک کرد و هیچگاه اونجا رؤیت نشد.

رنگ در رنگ و‌ به هر رنگ هزارانش طیف           نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران

15سالم بود با ی پسره دوس شدم مامانمینا گرفتن گوشیمو ازم بعدا من گوشی مخفی گرفتم از پسره توسوتینم میذاشتم 

نزدیکای عروسی خاهرم بود مامانمینام بیرون بودن ابروهای منم پیوندی داشت سبیلم داشتم 🤣🤣🤣🤣 باون قیافه دوس پسرم داشتم خدیا منو بکش

مامانمینا رفتن بیرون من یه ژیلت ورداشتم قششششنگ کشیدم ب سبیل و ابروم 

چشمت روز بد نبینه مامانم اومد دو دستی محکم کوبید سرم از حرصش گوشی از سوتین پرت شد زیره در با ی سرررررعتی پرت شد مامانم ندید🤣🤣🤣🤣🤣🤣هم دردم اومد همم خندم گرفته بود سریع گوشیو جمع کردم مامانم ندید بعد 4 سال الان یکساله ک باهمون پسر عقدم🤩🥰😘

تن ماهی میخوری فاز کوسه ور نداررررر😂😂😂کاربر قدیمی ام منفجر شدم😪
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز