داستان ی عشق و که برمیگرده به ۱۰ سال قبل
چند تا دلیل دارم که خواستم تعریف کنم
یکیش این که امشب عکسی ازش دیدم که خوشحالم کرد
دومیش اینکه ی خانومی امشب ی تاپیک مشابه زد و باز منو یادش انداخت
سوم اینکه حال دلم خیلییی بد امشب،لطفا بعد خوندنش برام انرژی بفرستید ازین حال در بیام.
تازه تصمیم گرفتم که تاپیک بزنم از قبل تایپ نکردم
سعی میکنم کوتاه و سریع تعریفش کنم
باشه من واست دعا میکنم حالت خوب بشه عزیزم
حله فدااا ♥️ بتعریف
فقط تااااایپ کن
می‌خونم ذخیره کردم تاپیکت و 😘
بگوعزیزم
بچه ها من میام سایت خیلی غمگین میشم😭
یاد زندگی قبلیم میوفتم و مشکلات الانم😭😭😭
من نمیدونم بشینم یا بخوابم چشمم خیلی درد میکنه
بنویس دیگه بنظرم قبل اینکه دلتون بخواد حداقل دو صفحشو تایپ کنید
با احترام
دانشجو بودم که به طور اتفاقی یا ی آقایی آشنا شدم
بشدت یک مرد موقر متین و با شخصیت بود
اوایل خیلی برام جدی نبود اما کم کم انقدر که این آدم محتزم بود و بهم ابراز احساسات میکرد منم بهش علاقه مند شدم
رابطه مون خیلی طولانی نبود یعنی اینکه بخوایم خیلی زیاد تلفنی صحبت کنیم چون من تو خونه محدودیت داشتم
اما زیاد همدیگرو میدیدیم
یادم میومد نزدیک دانشگاه و هی زنگ میزد که دیگه طاقت ندارم ۱روز شده که ندیدمت بپیچون آخر کلاسو بیا دیگه.....
یکی منو بلایکه
یه خوشگله خوشگلا منو لایک کنه ببینم😚
يكي بلايكه
