2737
2734
هر رفتاری دوست دارید زن برادرتون با مادرتون انجام بده همونو با مادر شوهراتون بکنید

مگه اون هررفتاری میخان با دخترشون بشه همونجور با عروسشون تا میکنن؟ هیچ وقت این اتفاق نمیفته ولی خیلی عروسا هستن که مثل مادر خودشون با مادر شوهر رفتار میکنن و جوابی نمیگیرن

هر رفتاری دوست دارید زن برادرتون با مادرتون انجام بده همونو با مادر شوهراتون بکنید

مشکل ما اینکه ی عالمه تفاوت فرهنگی بین ما موج میزنه 

اینا میگن عروس برده اش هر کاری داشتیم از صب تا شب باید بیاد خونمون بکنه بچه رو بده ما نگه داریم و تو خصوصی ترین کاراش نظر بدیم و دخالت کنیم و باید حرف حرف ما باشه چون بهش از لحاظ مالی کمک کردیم ولی ما برا عروسامون اونجور نیستیم دخالتی نمیکنیم و نظری واقعا نمیدیم هر چی خودشون تصمیم بگیرن 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

استارتر هایی که به راحتی اجازه می دن یه عده غریبه بیان هر دری وری دوست دارن بار مادرشوهر بیچارشون بکنه توقع رفتار گل و بلبل از مادرشوهر نداشته باشن 

چون از قدیم گفتن آدم نون قلبشو می خوره 

زبان معمار است و حرف خشتِ خام.مبادا کج بچینی دیوار سخن که فرو می ریزد شخصیتت را...
براهمینه ک رابطمو از اول عقد بامادرشوهرم فقط سلام و خوبید کردم عیدها هم فقط مبارک باشه میگم چیزی ب ا ...

این خوبه 

ولی ما طبقه ی بالاشونیم 

خودش اصرار ک بیاین و من هر روز یک ساعت میرفتم مینشستم خونشون همیشه با حرفاش دلمو میشکوند گاهی ک نمیرفتم زود زنگ میزد ب همسرم ک امروز نیومد ها بعدم ک بچه دار شدم مشکلاتم و دخالتاشون شد هزار برابر 

2728

باید از در دوستی وارد بشی وقتی انقد مامانش براش مهمه فقد میگه حرف حرف مامانمه فک میکنه اون خوبه شما بد باید با سیاستت جلو بری  توخونه تاااا میتونی کینتو تو دلت نگه دار از مادر شوهرت پبش همسرت تعریف کن هیچ وقت پیش شوهرت از مامانش گله نکن ک باور نمیکنه وقتایی ک شوهرت خونی زنگ بزن بهش حالشو بپرس 

انقدی ک وقتی شوهرت رفت پیشش اون ازت بد گفت شوهرت باور نکنه پبش خودش بگه مامانم عجب ادمیه هااا زن من دائم از خوبیاش میگه این از بدیاش با دعوا شوهرت درست نمیشه اصلا هیچی درست نمیشه روشتو عوض کن قهرم نکن ک جواب نمیده باید خشم و کینتو پشت این حرفای محبت امیز و تعریفا قایم کنی تا به هدفت برسی 

لطفا یه صلوات بفرس واسه سلامتی و ظهور آقا امام زمان‌ (عج)                                  
واقعا وقتی میام‌توی تاپیکای مادرشوهری خداروشکر میکنم پسر ندارم که بخوام عروس دار بشم

همه ی ادما یکی نیستن من خودم بیشتر از ده ساله عروس داریم پس چرا هیچ وقت هیچ مشکلی باهم نداشتیم؟؟مشکلی هم بوده بین زنو شوهریشون بوده ن با من و مادرم 

همین حرفا رو با یکم تغیر تو یه پیام براخودش بفرست الان موقعشه،جاتونو از هم جدا نکینیدددددد خواهشا اینو بفهمیدددد،باهم حرف بزنید عزیزم .

حرف زدن همه چی رو حل میکنه،فقط بعضیا نمیدونم که باید حرف بزنن.


نباید علیه شوهرت یا خانواده ش جبهه بگیری وگرنه اونم همین کارو میکنه،همیشه جوری رفتار کن که خودت و شوهرت رو یک طرف هر قضیه ایی قرار بدی،یعنی شما دوتا یه ور،بقیه خانواده ها یه ور

2740
مگه اون هررفتاری میخان با دخترشون بشه همونجور با عروسشون تا میکنن؟ هیچ وقت این اتفاق نمیفته ولی خیلی ...

مادر من ۲۴ ساله از مادر بزرگم نگهداری میکنه نمیگم دلخوری نداشتن ها داشتن ولی اکثرا مث مادر دخترن 

مونده ب ادمش 

باور میکنی پیرزن ۸۰ ساله گاهی شده ظرفم میشوره گاهی شده غذا هم میزاره مادرم هی میگه بشین با این پات واجبه ظرف بشوری میگه اینم نکنم چی کنم پس نشسته هم مادرم هرکاری داشته باشه براش انجام میده مادرم تعریف میکرد از اون طرفم مادرم خیلی هواشو داره هیچ وقت نمیزاره تنها باشه خونه هرکی بره میبرتش و ب قرص  ودکترش داروش خیلییییی میرسه همیشه ب من میگفت ببین مادرت چطور عروسیه همونجور باش 

شدم ولی دیدم میگن وطیفه ات بوده و حتی کم کاری کردی دلم شکست دیگه نتونستم خوبی کنم فقط دیگه بد نبودم 

استارتر هایی که به راحتی اجازه می دن یه عده غریبه بیان هر دری وری دوست دارن بار مادرشوهر بیچارشون بک ...

عزیزم میشه تاپیکو ترک کنی؟؟

وقتی همچین تاپیکی ادیتت میکنه چرا میای جای یکم کمک ب استارترش بدتر حالشو خراب میکنی 

من اون بالا گفتم تو ی شهر غریبم و کسیو ندارم اینجا میام یکم حرف بزنم تا خودمو خالی کنم و ماشالله شما و امثال شما ادعاتون میشه 


باید از در دوستی وارد بشی وقتی انقد مامانش براش مهمه فقد میگه حرف حرف مامانمه فک میکنه اون خوبه شما ...

باور میکنی از ۱۶ سالگی عروسشون شدم هر بدی هر حرفی زد ریختم تو خودم مهمون داشت رفتم پختم شستم پذیرایی کردم جم کردم اومدم تولد پدر شوهر مادر شوهر برادر شوهر شد کیک پختم چند ماه ی بار دعوتشون میکردم از اینجا تا اونجا سفره میچیدم گاهی خودش ب برادر شوهرم میگفت عکس بگیر چقدر خوشگله در حد ی سفره تا کردن هم نمیزاشتم دست ب چیزی بزنه سفره رو همینجوری مچاله میکردم 

هر غذایی میپختم یا دسری چیزی سهم اونارو جداگونه میفرستادم 

اونم از لحاظ مالی خیلیییییی ب شوهرم میرسید خیلی 


ولی ی بار شدیدا ترکیدم و کلی از رفتارای مادرش بهش گفتم همینجوری هاج و واج مونده بود میگفت چرا سر وقتش بهم نگفتی 

ی کاری کرد شوهرم ب بهانه ی خونه ی جداگونه طلاهامو برد فروخت بعدم گفت خونه ی جداگونه نمیگیرم رفت داد ب داییش سرمایه گذاری ک میدونم همش نقشه ی مادرشوهرم بود 

خسته شدم دیگه چقدر بریزم تو هودم چقدر خوبی کنم ولی تا تقی ب توقی خورد بگه وظیفه ات بوده حتی وظیفه تو هم درست انجام ندادی ؟؟...

همین حرفا رو با یکم تغیر تو یه پیام براخودش بفرست الان موقعشه،جاتونو از هم جدا نکینیدددددد خواهشا ای ...

خیلی غرورمو شکسته ن الان ها شش ساله ...

الانم باز گفتم اشکال نداره اون حرف نمیزنه بزا من باهاش خوب باشم رفته رفته رفتارش بر میگرده میبینم نه هر چقدر من خوبی میکنم با پس زدنم حالمو بدتر میکنه دیروز دیگه طاقتم طاق شد خسته شدم از تو جام تکون خوردنو فکرو خیال تو ی اتاق دیگه با یکم ارامش چند ساعت تونستم بخوابم حداقل

من مادر شوهرم خوبه بیچاره اصلا کاری نمیکنه ولی در عوض دختر عفریتش تلافیش درمیاره الانم بیچاره ۱ ماهه  بیمارستان بستری هست اون روز اینقدر درد به دلم اومد که گفتم کاشکی به جای مادرت تو روی تخت بیمارستان بودی 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687