سه روز بود با شوهرم قهر بودیم رفتم غذا خوشمزه پختم خرید کردم برای خودم خوش بودم اونم بیخبر آف شد اومد خونه تو صورتم خندیدم منم خندیدم گفتم این بار از در مهربونی وارد بشم بعد یه ساعت گفتم من طلاهامو میفروشم ماشین هم میفروشم یه خونه کوچیک بخریم خودش بچه روستاست یه خونه گلی دارن اما الان میگم خونه کوچیک بخریم میگه نه و بهش بر میخوره باز دوباره شروع کرد همون حرفا رو زد تو هر جمله ش یه توهینه اصلا حرف من نمیفهمه بهش میگم بابا منظور من اینه مثل رادیو میخونه.....زیاد حرف بزن من کتکم میزنه خیلی بدجور
منم اومدم تو اتاق پشت در نشستم که دعوا بالا نگیره به همه چی ایراد میگیره کلا پنجاه تومن اون پول داره میخواد بذاره رو پول طلا و ماشین همه رو هم من خودم بخدا ذره ذره خریدم اگه میخواستم مثل بعضی خانوما باشم که تا حالا هزار تومن هم جمع نکرده بودیم
مامان و بابام هم بلاک کردم فقط هی از راه دور به من میگن سرکار نرو کرونا می گیری
سه ساله دارم میگم دارم زجر می کشم بیاین نجاتم بدید دریغ از توجه به شوهرم میگن تو گذشت کن میدونن چه جور آدمیه بددهنه
کتک میزنه کبودی رو صورتم دیدن قبلا
حتی تو عقد پول وکیل دادم باز همین خانوادم یه جور برخورد کردن انگار چی شده
باهام اومدن پروندم بستن
همه شونو بلاک کردم مشکل اصلی با شوهرم بددهنی و عصبی بودنش اصلا خونه نمیخوام
از خدا میخوام فقط نجاتم بده کارم زودتر راه بیفته از این جدا بشم