من یه شب داشتیم دربارهرجن حرف میزدیم و مسخره بازی درمیاوردیم یهو چنددقه بعدش از گوشی ه خودم به خودم پیام اومد با اسم خودم سر هر ده دقیقه یکبار انقدر فرستادن سکته زدیم یعنی
پیامای چرت و پرت شکلک و پرانتز و چیزای نامفهوم
میشه واسه خونه دار شدن منو دخترم یه صلوات بفرستین😔
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
یه بار تو خونه تنها بودم که آیفون زنگ خورد، رفتم دیدم همسرم پشت آیفونه منم درو زدم و مشغول به کارم شدم، یه چند دقیقه گذشت دیدم خبری نشد گفتم شاید تو پارکینگ همسایه رو دیده داره صحبت میکنه، خلاصه یه نیمساعت گذشت دیدم نیومد بالا، زنگ زدم به موبایلش گفتم پس چرا نمیای بالا؟؟ گفت من مغازم، (مغازه نزدیک خونمون بود اونموقع) گفتم پس چرا اومدی خونه ؟ گفت من اصلا خونه نیومدم😐گفتم واا خودت پشت ایفون بودی که ، خلاصه فهمیدم همسرم نبوده که زنگ زده ولی نفهمیدم کی بوده که زنگ زده😄همسرمم شاکی شد که چرا بدون اینکه ایفونو بردارم درو باز کردم
خبر دارى كه شهرى روى لبخند تو شاعر شد؟چرا اينگونه، كافرگونه، بى رحمانه ميخندى...؟!🌹🥀
یه بار داشتم نماز میخوندم نماز صبح همسرم خواب بود دقیقا روبروی من بعد من که رفتم رکوع یک لحظه حس کردم یک زن سیاه کنار همسرم خوابیده و موهاش بلند و سیاهه بعد که بلند شدم دیگه ندیدمش خیلی ترسیده بودم
آدما رو نمیشه فهمید! هر کسی درون خودش یه آدم دیگست!!
یه بار اوایل ازدواجم خونه مادرشوهرم بودیم.کاری پیش اومد مجبور شدیم شب بمونیم.رفتیم طبقه بالا خوابیدیم.شب موقع خواب گوشواره هامو در میارم.گذاشتم رو میز کنسول و خوابیدیم.صب بیدار شدم دیدم نیست.جامونو جم کردیم تمام خونه رو جارو کشیدم نبود.کیف و وسایلمم گشتم نبود.به مادرشوهر گفتم و رفتیم.اونم تمام خونه رو گردگیری کرد زنگ زد گفت نبود.گذشت دیگه بیخیال شدم.تا دوهفته بعد که قراربود ماشینمونو بفروشیم.جمعه بود رفتیم خونه مادرشوهر.همسرم گفت بذار ماشینو تمیز کنم بیاد ببره.فرش کف پای ماشینو دراورد گوشوارم زیرش بود.
شوهر خواهرشوهرم جریانو فهمید بهم گفت حسی نداری؟گفتم چرا هروقت میرم طبقه بالا سردرد میگیرم و یه جوری میشم.گفت سنگینه.تنها نرو اونجا.