من با عشقم دوستم و هیچ کس خبر نداشت جز خواهر من و خواهر عشقم...
خلاصه قرار گذاشتیم بیاذ خواستگاري و ابن حرفا، میترسیدم اگ به مامانم بگم، مامانم جواب منفی میده و گوشی رو از من میگیره ...
بعد از چن سال دل و به دریا زدم و بهش گفتم و اونم به کوچولو ناراحت شد ک چرا آرش پنهان کزدم...
و رفت زنگ زد به عشقم باهاش حرف زد و قراره 2 ماه دگ بیاد خواستگاریم😍