من طبقه بالا میشینم خونم شده کاروان سرا از صب ی بار پدرشوهرم میاد ی بار خواهرشوهر ی بار مادرشوهرم حالا اومدنشون به کنار ی پسر دوساله دارم پسرم بهشون وابسته شده هر کی میاد میره لباسشو میاره میره خونشون اصلا بچم تو خونه نمی مونه از دستشون خسته شدم چکار کنم انقدر پشت سرشون گریه می کنه تا ببرشون از صب تا شب همش تو استرسم که دوباره نیان بچم ببرن خیلی پسرم بد عادت شده
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
یاد دختر خالم افتادم دیگه این اخراییا یه در روبه تراس مشترک داشتن خواهرشوهرش و مادرشوهرش یهو میومدن تو خونش😐بلاخره در رفت از اونجا. البته خانواده شوهرش خیلی کولی بازی درآوردن نره
خیلی بده حق داری .ولی اگه از بچت خوب مراقبت میکنن بزار بره
اره مراقبن ولی من خسته شدم بچم ی ساعت پیش من نمی مونه شوهرمم بهش میگم نبر تازه پایین بوده قشنگ ی دعوای مفصل می کنیم دو روز قهر بهد دوباره روز از نو شروع میشه اصلا حرف کلش نمیره
از الان عادتش بده پسر منم اینجور بود هی میرفت خونه اونا چند دفعه نذاشتم دررو قفل کردم یه چندباری گریه کرد بعد عادت دادمش که فقط با خودم بره وباخودم برگرده
ولی خب یه ایرادی که هست اینه که خیلی به من وابستس حالا دیگه بدون من جایی نمیمونه
آرزو دارم سال ۱۴۰۲تو خونه مستقل خودم باشم تا از این جنگ اعصاب خلاص شم اگه دوست داشتین واسه رسیدن به آرزوم برام دعا کنید 🌺
من هم تو یک ساختمون هستم ولی معمولا رعایت می کنن و کمتر پیش میاد که بخوان سرزده بیان بالا
گفت دانایی که گرگی خیره سر/هست پنهان در نهاد هربشر/ هر که گرگش را دراندازد به خاک/رفته رفته می شود انسان پاک/هرکه با گرگش مدارا می کند/خلق و خوی گرگ پیدا می کند/هر که از گرگش خورد دائم شکست/گرچه انسان می نماید، گرگ هست