2737
2739
عنوان

دور خواهم شد از این خاک غریب ..

| مشاهده متن کامل بحث + 312 بازدید | 24 پست
به به چه عجب در سال 99 اولین تاپیکتون این بوده. دیگه امروز میخاستم بیام پیام بزارم کجایییید نیستیدا. ...

سلام صبح و روزتون بخیر و سلامتی انشالله 

ممنونم از لطف شما 🌷🌷

وای چه حس خوبی بهم داد هرچند از تنهایی گفته😶 نمیدونم حس عجیبیه انگار زنده داره اجرا میشه و من نقش ا ...

بله دقیقا همینطوره .👌👌

خوندن شعرهای سهراب یک حس عجیبی داره 

مثل یک نقاشی یا یک فیلم خیلی احساسیه 

همه ذهن آدم درگیر واژه های ناب و قشنگش میشه 💗💗

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

بله دقیقا همینطوره .👌👌 خوندن شعرهای سهراب یک حس عجیبی داره  مثل یک نقاشی یا یک فیلم خیلی اح ...

ممنون بخاطر حس قشنگی که با شعراتون بهم دادید😊🤩

نظرمو قبول نداری کلا ریپ نزن
2728
ممنون بخاطر حس قشنگی که با شعراتون بهم دادید😊🤩

🌷🌷🌹🌹

دچار باید بود


و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف


حرام خواهد شد.


و عشق


سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.


و عشق


صدای فاصله هاست.


صدای فاصله‌هایی که


- غرق ابهامند


- نه،


صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند


و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.


همیشه عاشق تنهاست.


و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست.


و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز.


و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.


و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را


به آب می‌بخشند.


و خوب می‌دانند


که هیچ ماهی هرگز


هزار و یک گره رودخانه را نگشود.


و نیمه شب‌ها، با زورق قدیمی اشراق


در آب‌های هدایت روانه می‌گردند


و تا تجلی اعجاب پیش می‌رانند.


- هوای حرف تو آدم را


عبور می‌دهد از کوچه باغ‌های حکایات


و در عروق چنین لحن


چه خون تازه محزونی!


حیاط روشن بود


و باد می‌آمد


و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد.


"اتاق خلوت پاکی است.


برای فکر، چه ابعاد ساده‌ای دارد!


دلم عجیب گرفته است.


خیال خواب ندارم."


کنار پنجره رفت


و روی صندلی نرم پارچه‌ای نشست:


"هنوز در سفرم.


خیال می‌کنم


در آب‌های جهان قایقی است


و من - مسافر قایق - هزارها سال است


سرود زنده دریانوردهای کهن را


به گوش روزنه‌های فصول می‌خوانم


و پیش می‌رانم.


مرا سفر به کجا می‌برد؟


کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند


و بند کفش به انگشت‌های نرم فراغت


گشوده خواهد شد؟ کجاست جای رسیدن، و پهن کردن یک فرش


و بی خیال نشستن


و گوش دادن به


صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟


و در کدام بهار


درنگ خواهی کرد


و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟


شراب باید خورد


و در جوانی یک سایه راه باید رفت،


همین.


کجاست سمت حیات؟


من از کدام طرف می‌رسم به یک هدهد؟


و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر


همیشه پنجره خواب را بهم می‌زند.


چه چیز در همه راه زیر گوش تو می‌خواند؟


درست فکر کن


کجاست هسته پنهان این ترنم مرموز؟


چه چیز در همه راه زیر گوش تو می‌خواند؟


درست فکر کن


کجاست هسته پنهان این ترنم مرموز؟


چه چیز پلک ترا می‌فشرد،


چه وزن گرم دل‌انگیزی؟


سفر دراز نبود:


عبور چلچله از حجم وقت کم می‌کرد.


و در مصاحبه باد و شیروانی‌ها


اشاره‌ها به سر آغاز هوش بر می‌گشت.


در آن دقیقه که از ارتفاع تابستان


به «جاجرود» خروشان نگاه می‌کردی،


چه اتفاق افتاد


که خواب سبز ترا سارها درو کردند؟


و فصل؟ فصل درو بود.


و با نشستن یک سار روی شاخه یک سرو


کتاب فصل ورق خورد


و سطر اول این بود:


حیات، غفلت رنگین یک دقیقه «حوا» است.



دیگه عکس عاشقانه نمیزارین😁

بعضي ها با رفتارهايشان فکر ميکنند:اين دنيا "خدایی" ندارد،روز قيامت ندارد،حساب و کتاب ندارد،دار مکافات ندارد،حالا هر چقدر که دلت مي خواهدبد باش!دروغ بگو‍‍،تهمت بزن ريا کن دلي را بشکن راحت باش!!  اما بدان خدايى هم هست
2738
سلام صبحتون بخیر 🌷🌷 نه دیگه نمیزارم .

اها ممنون.

بعضي ها با رفتارهايشان فکر ميکنند:اين دنيا "خدایی" ندارد،روز قيامت ندارد،حساب و کتاب ندارد،دار مکافات ندارد،حالا هر چقدر که دلت مي خواهدبد باش!دروغ بگو‍‍،تهمت بزن ريا کن دلي را بشکن راحت باش!!  اما بدان خدايى هم هست
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز