عزیزم منم راهنمایی کن لطفا
من تهران زندگی میکنم .خونواده هامون شهرستان ۶۰۰ کیلومتر راهه
۶ماه یکبار میریم .۱۵روز باید خونه پدر شوهرم باید باشم و ۷روز خونه پدرم .من اون ۱۵ روزو ۳نوبت ظرف ۵نفرو باید بشورم حتی مادرشوهرم صبونه میخورن صب زود ظرفشای برای من میزاره .یه خواهر داره ک شوهر کرده اون یکی داداشش ۳۲ سالشه فقط منو مادرشوهرم میمونیم ک عادتش دادم خودمم دیسک کمر دارم بشدت در عذابم یه بار پای ظرفشویی گریه کردم درحدمرگ بعد مادرشوهرم جلو چش همسرم میگف منک گفتم ظرف نشور خدا خیرش نده .
بعد برگشتیم شوهر هی میگفت مگ خونه پدرتم کارنمیکنی ....بماند
شوهرم دزدکی خرید میکنه برای خونه پدرش یه روز درمیون میوه و مرغ و و ...میاره دست داداشش میده ک نکنه بهش بگم چرا خونه پدر من هیچی نمیخری خیلی بیحرمته
حالا پدر مادرشم میان خونه ی ما ۳۰ روز میمونن هیچی نمیارن ولی خونه ی جاریم ک تهرانن اوناهم مرغ و میوه و ...میخرن براشون
من باید چیکار کنم ؟
تاپیک خیلی خوبیه بازم بگین از دوران نامزدی
ی سوال منک ب شهر دیگ ازدواج کردم بعد یماه هی بازی سرم درآوردن فراریم دادن از شهرشون با شوهرم اومدیم شهرما. حالا اینجا همچی میندازن گردن من. هی مهمونی ولی منک شش ماه یبار میرم شهرشون چندوروز میمونیم شمالن. باید تو کارها کمک کنم؟ از اول فقط اندازه ظرف شستن کمک کردم بعد انگار پررو شدن باهام مث کارگر رفتار کردن رختاشو مادرشوهرم انداخت تو ظرفشویی گفت وای دستم درد میکنه لباسشویی هم خرابه از زوز اول عقد کردیم اونک خراب بود ی خواهرشوهر مجرد 42سالم دارم مامانه ب اون نمیگ بمن میگ. من چکارکنم میرم اونجا کمک نکنم؟ الان یکساله نرفتم چون علاوه ب کار. متلک تیکه تمسخرمم میکنن
.
