من کلا درمورد رندگی دوست دارم مثل قدیمیا زندگی کنم درسته سختیهایی داشتن که شاید از عهده من برنیاد ولی حال و هوای زندگیهای قدیمی رو بیشتر دوست دارم مخصوصا تو روستاها ، که همدیگر رو می شناختن همه به هم کمک میکردن دختر و پسرهای مجرد رو باهم اشنا میکردن با کمک هم عروسی میگرفتن همسایه ها کمک میکردن اعتقاداتشون مثل هم بود تو همه مراسما چه عزا چه عروسی کمک میکردن. مثلا همین عید اون موقع ها چقدر بهش اهمیت میدادن خونه تکونی و دید و بازدید . چقدر باصفا بود . من انگار تو خاطرات موندم و دوست دارم حتی خونه و زندگیم سنتی باشه از خونه های شیک و مجلسی خوشم نمیاد دلم میگیره با ادمهایی که مثل قدیمیا فکر میکنن راحترم کلا نمیتونم به سبک جدید زندگی کنم انگار اون موقع مردم شادتر و بیخیالتر بودن از دنیا خبر نداشتن آرامش داشتن . و تمام آدمهایی که تو یه روستا زندکی میکردم تقریبا مثل هم فکر میکردن و یه چیزهایی واسشون حرمت داشت مثلا همین ازدواج خیلی راحت برگزار میشد چقدر مهمون دعوت میکردن همه هم همدیگر رو میشناختن و تا حدودی هم عقیده بودن ولی انگار عروسیهای الان جذابیت نداره انگار هیچکی چشم دیدن دیگری رو نداره اون موقع باصفا بود نمیدونم دلیلش چیه ولی ازدواجها و نوع زندگی قدیمیا واسم جذابه