عزیزم
منم تو سن پونزده سالگی دخترم ب دنیا اومد و هفده سالگی پسرم
شوهرم دست بزن داشت و بد دهن بود من صبوری کردم در نهایت دوسال آخر زندگیم مثه آب خوردن خیانت میکرد
ناکفته نمونه ی سری چنان کتکم زد رفتم تو کما
بعد هفده سال جدا شدم منتها نمیگم تو جدا شو من فقط درمورد خودم گفتم
الان مجدد ازدواج کردم طعم محبتو عشقو میفهمم