هیچی نگو بگیر بخواب.فردا خودنو براش بگیر
شما خونه اوناييد
اولا همه وسایل خودتو یه چمدون کن هر اتاقی می خوابی پیش خودت باشه بعدشم برو یه جوری سرو صدا کن پدرشوهرت بیدار بشه بیاد بیرون از اتاق
اومد گفت غلط کردم خخخ دوست شدیم
اینو تعریف کردی با اینکه خیلی مرتبط نیست ولی یهو یاد خواهر شوهر خلم افتادم بعد عقد هر بار شب خونشون می موندم با اینکه خواهر شوهرم خونه اش کلا یه جای دیگه اس موقع هایی که خونه مادر شوهرم اینا بود ساعت شیشو هفت صبح میومد در اتاقو محکم میکوبید میگفت بالا پاشید که مثلا اون وقت صبح بیاد رختخوابشو بذاره کمد اتاق ما میگفت من وسواس دارم دلم نمیخواد یکی غیر خودم رختخواب دوران مجردیمو بذاره کمد باید خودم بذارم عین چند سال عقدمون داستان همین بود. عذابی داد بهمون هر چی هم بهش می گفتیم باز عین پادگان کله سحر دم در بود.
چقدر دلم برای شوهرت سوخت😥
هیچی نگو که مقصر خودتی بگیر بخاب تا بدترش نکردی دختر جان
من باشم میگم قربونت برممم 😅شوهرت بانمکه
دوستتم داره
