والا من تجربه شخصیم از این بختک این بود ک هر شب ساعت 2 بمدت یک هفته پامیشدم با نهایت فشار و استرس انگار موجود وحشتناکی پیشمه و بدنتو نمیتونی تکون بدی فقد چشات بازه با بدترین حس خیلی کلافم میکرد تمام عزمم رو جزم کرد و با عصبانیت تو دلم گفتم هرچی هستی دست از سرم بردار خودمو تکون دادم و جرات دادم بخودم بعد اون دیگه نشدم درست شد رفت اینکه میگید از استرس یا تنش عصبی من اصلا تو اون دوره فشار عصبی نداشتم کلا آدمی ام استرس ندارم و تعریف از خود نباشه تو این موارد شجاعم نترسید و تکونی بخودتون بدید به این حس غلبه کنید