ببین من ۱۵ سالم بود عقد کردم با ذوق اینکه برم سر خونه زندگیم راحت زندگی کنم شوهرم معتاد از آب درومد بعدشم که خیانت کرد اونم با کسی که نقطه ضعفم بود .اونی که میخواست بره خواستگاریش قبلن.کلن هدف نداره تو زندگی همش میگه برو جدا شو خواهراش مدام بد منو میگن جلوش .مادر جادوگرش که مدام این ۵ سال طعنه زد.از جاری گرفته تا غیره دخالت کردن تو زندگیم جیک و پوک زندگیمو همه میدونن.خسته شدم خرجم نمیده میگه همینی که هست