2733
2734
عنوان

میشه خواهرانه راهنماییم کنید.

634 بازدید | 59 پست

سلام خانما

مشکل من اینه.مادرشوهربسیارکثیفی دارم.مثلامیره دسشویی دستاشواصلانمیشوره.جاخودشم تمیزنمیکنه زیاد.حمومم شایدماهی یکبار.پیرم هست حدود60/70سال.دندون نداره بودهنش وحشتناکه.به جان بچم ازفاصله یک ونیم متریش نمیتونی بشینی.

توروستازندگی میکنن ولی روستایی که اب وگازوامکانات داره ومشکلی ازنظرنظافت نیست.

ازطرفی هم حرف توکلش نمیره.هرچی بهش گفتم تواین اوضاع کرونامنم باردارم درست نیست مهمونی رفتن واومدن.آخرش کارخودشوکردواومد

طرف صحبت من استارترهست.پس تحمل نظرمخالف نداری شلوارتوبکش روسرت وخف.

اومدبه بهانه سرزدن ویه شب اینجابود.به خداقسم جایی که نشسته روفرش بوی ادراروبوی گندگرفته.بارون بودقالیشویی نمیومدوگرنه میخوام بدم فرشاروهمه بشورن

طرف صحبت من استارترهست.پس تحمل نظرمخالف نداری شلوارتوبکش روسرت وخف.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

فقط خدا بدادت برسه.همین✋✋✋

من مادر نميشوم تا فرزندم  را عصاى دستم كنم...من مادر نميشوم تا پيري و كورى ام را به فرزندم تحميل كنم....من مادرنميشوم تا بهاي قطره شيرى كه به كودكم داده ام پس بگيرم....من مادر نميشوم تا فرزندو وابسته و بيمار تربيت كنم و افتخار كنم به اينكه فرزندم مرا بر همسرش ترجيح ميدهد....من مادري بيمار نيستم...من مادر ميشوم تا انسانى سالم و مستقل تربيت كنم،مادرميشوم تا انسانيت را  به فرزندم بياموزم.انسانى قوى و درستكار  و خوشبخت....كودكم وظيفه اي در قبال من ندارد....بلكه من مادر او هستم و موظف به خوشبخت كردن فرزندم 
2738

تغییر دادن یه خانوم مسن کار غیر ممکنیه هست مخصوصا از طرف عروس.

اگر دختری داره میتونبد غیرمستقیم به دخترش بگید تا از مادرش بخواد رعایت کنه.

این مسایل را به روی همسرتون نیارید

والا راهنمایی خواهرانه ای ندارم برات. تنها راه حل اینه که بکشیش که دنیا رو نجات دادی و ایندگان ازت به عنوان قهرمان یاد میکنن. یا زنگ بزن سازمان بهداشت جهانی بیان بکننش تو گونی ببرنش.

همسرت چیزی نمیگه؟؟؟وای خدا بدادت برسه

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687