خیلی سعی کردم تحمل کنم این دفعه رو اما دلم از شوهرم گرفت که التماسشو کرده بودم دفعه آخری که تو روخدا مراقبم باش من دیگه از سرفه کردن خسته شدم اگه خانواده ات سه شنبه میاند تو به مادرت بگو ما چهارشنبه میاییم که حد اقل مکمتر تو تماس با بچه ها باشم و مریض نشم. اما نمیتونست مقاومت کنه در مقابل خواست مادر و خواهرا...
وقتی اون مریضی کوفتیو گرفتم یه روز که خیلی حالم بود یعنی 3 اسفند ماه ترسیدم تو خونه بمونم شوهرم میخواست بره سرکار من ترسیدم زایمان زودرس کنم چون حالم خیلی بد بود مجبور شدم انتخاب کنم برم خونه مادرم یا نه...
رفتم که ای کاش نمیرفتم...