امروز تا اومدم سر یه موضوعی (اونم خدا میدونه به حق بود ) از شوهرم دفاع کنم مامانم برگشته میگه تو از دوازده سالگی تو نخ شوهر بودی . واقعا من چی باید بگم؟اون لحظه اگه شوهرم می بود ابرو ی من بیخود و بیجهت نمیریخت؟. اینی که گفته علتش اینه که خواهرم ازدواج نکرده خانواده خودشون میگفتن کسی مارو طلسم کرده و ازین حرفا منم یه وقتایی میگفتم حدانکنه منم طلسم شده باشم من دلم میخواد ازدواج کنم . به خاطراین حرفام حالا جرات ندارم حتی از شوهرم طرفداری کنم سریع این چیزارو پیش میکشن نه تنها مامانم حتی خواهرم .
خوشبخت کسی است که به یکی ازین دوچیز دسترسی دارد؛ یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.ویکتور هوگو