درابتدابگم مادرم بسیارمومن پیرومهربان ه بایه پسره که تویه محل دورترازمامیوه فروشی داره قراردادبست ومنزل شواجاره داد،به من زنگ زدبیاکارت دارم رفتم گفت به این پسره مشکوک شدم چون ازوسایل ه منزل فقط یه فرش وگازویخچال دست دوم آورده که به میوه فروش نمیخوره همسرش فقط تواین دوروزدوساعت اومده وشبااصن نیستن البته دوروزبودقراردادبسته بودبامستاجر،منکه حس ه بسیاربدی پیداکردم برا اطمینان به میوه فروشیش رفتم تاواردمغازه شدم داستان روفهمیدم بهش گفتم سریعا منزل مادرم وخالی کن وگرنه همسرت وپیدامیکنم وبهش میگم داری بهش خیانت میکنی بعدش رفتم منزل مادرم زنی که بعنوان زن ه مستاجرخودشوجازده بود همزمان وارده منزل شدبهش گفتم خانم اگه یباردیگه واردمنزل مادرم بشید110زنگ میزنم تاهمسرتون وباخبرکنه که بهش خیانت میکنیداولش رفتارش خشن شدوزیربارنرفت ولی بعدکه به عشقش زنگ زدوفهمیدلورفتندبدون سروصداوبسرعت پابه فرارگذاشت مادرم که بی خبربود منزل شده مکان 😂پرسیدچیشده منم کتمان حقیقت کردم فقط گفتم مستاجرت فردایه وانت میاره اثاثاشومیبره لطفاپولشوآماده کن وخودم شخصامنزلشوبه دودخترکه کاردرمنزل انجام میدادنداجاره دادم که بسیارخانم وباحیابودندمادرم هم خیلی ملاحظشون ومیکنه مرسی که بودید😍😍😍