2737
2739
عنوان

من مادرمو خیلی اذیت میکنم.

232 بازدید | 15 پست

بچه ها من عمدتا با مامانم خیلی خوبم و اینا. ولی بعضی وقتا سر چیزای خیلی مزخرف خیلی غر میزنم الکی. مثلا نهارو دوس نداشته باشم کلی غر میزنم. سریعم بعدا از کارم پشیمون میشم. میدونم ناراحتش میکنه اینقد زحمت میکشه غر بزنم بهش. یکم نصیحتم کنین. خیلی اخلاقم مزخرفه😥

Hakuna matata! طراحی لباس میکنمو نقاشی میکشم😋😊

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

چند سالته؟؟

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

برعکس منی 

هیچی نمیگم اما مامانم هی بهم غر میزنه😹😹

سعی کن غر زدن رو بذاری کنار اصلا خوب نیست غرغرو بودن

راستی دنیا چه شکلی می شد اگر بجای آنکه در سینه ام گلوله ای بنشانی در قلبم گلی می کاشتی
2740
برعکس منی  هیچی نمیگم اما مامانم هی بهم غر میزنه😹😹 سعی کن غر زدن رو بذاری کنار اصلا خوب نیس ...

راست میگی واقعا😔

Hakuna matata! طراحی لباس میکنمو نقاشی میکشم😋😊

دقیقا مشکل من 

من خیلی حساسم چون ناراحت کردن پدر و مادر عاق شدن انسانه و به لطف خدا  تلاش میکنم گاهی که اذیت نکنم اما یهو بد میشم و پشیمون میشم بعدش


گر دختری پیش پدر ناز کند🍀 گره ی کرب و بلای همه را باز کند🍀صل الله علیکِ یارقیه جان🌷
وقتی شوهر کنی  ازش دور شی  قدرشو میفهمی

الانم خیلیییی دوسش دارم خیلی همین الانم وابستشم. فقط اخلاقم خیلی بده. میترسم پشیمون شم بعدا باید خودمو درست کنم

Hakuna matata! طراحی لباس میکنمو نقاشی میکشم😋😊
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز