با شوهرم رفتیم یه دوری بزنیم، تو ماشین بودیم، زیر دلم درد میکرد، شوهرم دستشو گذاشت رو شکمم، برای اولین بار لگدای پسرمو احساس کرد، لحظه ی خیلی قشنگی بود، اولین ارتباط پسرم با باباش، چشمای شوهرم گرد شد، با تعجب نگام میکرد که ببینه درست فهمیده، بعد اشک تو چشما جفتمون جمع شد گریه کردیم، خیلی خوشحالم، خدایا شکرت که این نعمت بزرگ و به من دادی
شادی یعنی: عضو جدید خانواده....👶