مثلا خود شما تو یه جمع دوستانه یا فامیلی چی باعث میشه یکیو محل ندین؟
چه دلایلی ممکنه داشته باشین
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
یاطرف خیلی کم حرفه یا باهاش مشکل دارن یافکرمیکنن طرف خیلی قیافه میگیره
کاش من میدونستم من چه جور آدمیم از نظر اونا...
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
خودت رو بالاتر میدونی یامیخوای دیگران پیشقدم شن واسه همصحبتی؟؟
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
هیچ انسانی کامل نیست...چه بسا دیگران هم همین نظر را درباره شما داشته باشند
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
من یه جاری دارم با همه یه دور دعوا کرده سر چیزای الکی.بعد جالبه خیلی هم طلبکار احترام دیگران هستن با این اخلاق گوهش.من دیگه جاری آخری بودم ظاهرا میخاست با منم دعوا کنه چنان شوهرم برادرشو سرجاش نشوند که دیگه بعد از اون من هرررررررکاری کنم صداش در نمیاد.وقتی میومد مهمونی جو اون خونه سنگین میشد.الان انقدر اعتماد به نفسش اومده پایین که هییییچ جا نمیره .خودش میدونه جاش هیچ جا نیست.حتی به ندرت میاد خونه مادرشوهرم