2733
2734
عنوان

شوهرمو چطوری تغییر بدم؟

6216 بازدید | 73 پست
سلام دوستان من یه بچه یکساله فوق العاده شیطون و بلا دارم که خواب سب و کم داره و برای غذا دادنش همش باید دنبالش بدوام
و شوهری که اصلا تو کارای خونه و بچه داری کمکم نمیکنه و با اینکه میبینه چقدر کار دارم همش یا پای تی وی یا پای نت مشغول وبگردی یا دانود فیلمه
روزایی که از سر کار میاد 2 دقیقه با بچه بازی میکنه ولش میکنه منم میرم بچه رو میخوابونم که حداقل 20 دقیقه زول میکشه بعدش میرم شام شوهرو میدم و دوباره که بچه بیدار میشه میرم پیش بچه میخوابم هرچی بهش میگم تو هم بیا پیش ما بخواب میگه من دوست دارم جلوی تی وی بخوابم و تا آخر شب یا سر لب تاب یا تی وی روشن خوابش میبره منم یه ساله با بچه تنها میخوابم
روزای تعطیل بهش با هزار زبون خواهش و التماس و گاهی غرزدن میگم تو رو خدا بچه رو نگه دار و حواست بهش باشه تا من یه کارای خونه برسم بعد 2 قیقه دیگه میام میبینم آقا مبخ تی وی شده و بچه رو بیخیال میشه و میبینم بچه یا داره آتیش میسوزونه یا بدو میاد تو آشپزخونه تو پر وپای من میپیچه که بغلش کنم
دنمیدونم با این شوهر بی مسیولیت بی فکر و خودخواه چیکار کنم
تازگی هم که دیگه نمیگم بچه رو نگه دار چون احساس میکنم فقط خودمو کوچیک کردم فایده نداره
بخدا خودم مث جهنم شده از کثیفی . مثلا پسرم از جارو برقی خیلی میترسه واگه کسی نباشه که بغلش کنه ببره اون اتاق باهاش بازی کنه نمیتونم جارو کنمریز ریز اگه بچه بذاره کار میکنم ولی اصلا انگار تمومی نداره نیاز دارم یکی بچه رو نگه داره تا بتونم به کارام برسم
و این شوهر هم اصلا همکاری نمیکنه بعد 8 سال که ازدواج کردیم هنوزم تو دوران مجردیش سیر میکنه
گاهی ساعت 12 دوستش میاد دنبالش باهم میرن و 1 برمیگرده
وقتی بهش اعتراض میکنم میگه تو حق نداری بمن بگی برو
از نظر جنسی هم خیلی نسبت بهم سرد شدیم شاید برا اینه شبا پیش هم نمیخوابیم! الان یه ماه شده کاری بهم نداریم یه چیزی مث طلاق عاطفی
من از پدر محبت چندانی ندیدم زود شوهر کردم که بهم محبت کنه اما اشتباه محض دریغ از محبت
وقتی از دستش ناراحت میشدم و گریه میکردم بهم میگفت انقدر گریه کن تا جونت دراد
تو مهمونی ها حتی از همون اول ازدواج هم بهم بی توجه بود من مجبور بودم اونجا کار کنم و آقا میرفت دنبال بازی
فکر میکنه اگه جلو دیگران بهم توجه کنه بهش میگن زن زلیله!
خلاصه نمیدونم باهاش چیکار کنم از نظر مالی هم اصلا ساپورتم نمیکنه میدونم قسط داریم ولی بالاخره یه چیزی تهش میمونه که!
من خودم از اول تحصیلم مدرسه غیر انتفایی بودم و کسی از گل نازکتر بهم نگفته ولی این آقا...
به نظرتون من با همچین شوهری چیکار باید بکنم
ضمنا مشاور رو هم قبول نداره
دلم نمیخواد جدا بشم اگه بشه میخوام تمام تلاشمو بکنم تا زندگیمو درست کنم
چقدر دلم خدا میخواهد.......
از همن اول زندگی با مادرش اختلاف پیدا کردم انصافا خیلی خیلی اذیت شدم و از لحاظ روانی داغون شدم ولی اون اصلا ازم حمایت و دلجویی نمیکرد و همیشه خدمو تنها میدیدم
چقدر دلم خدا میخواهد.......


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

الهی بگردم کاش زودتر شروع می کردی به تغییر دادنش
یه مدت یک ساعت با بچه بذارش بگو می رم ارایشگاه یا کلاس یا هر جایی کار دارم بذار با هم بودن عادت کنن بلخره پدرشه
و اینکه جدا می خوابید بسیار بده حتی شده شما هم جلوی تی وی بخوابید باید بخوابید یعنی خیلی زیاد این کار رو ادامه دادی و بدون تو خوابیدن عادت کرده که اصن تو کت من نمی ره خواهشا یه جوری درستش کن دوستم
بقیه موارد هم نمیدونم چقدر از نظر عاطفی با هم خوب بودید ؟ ایا سعی کردی با زبون به راه بیاریش ؟ شما خیلی زمانه از عروسیتون گذشته باید رگ خوابش رو داشته باشی عزیزم سعی کن رابطه از بین رفته رو تقویت کنی با عشق با محبت با زبون

زن هر کاری رو با زبون میتونه بکنه با سیاست و نحوه حرف زدن
به هیچ صراطی مستقیم نیست باهاش جدی و دوستانه بشین صحبت کن و مشکلاتت رو بگو بذار اونم دلایلش رو بگه
باهاش تو زندگی رفیق باش
بر اساس گزارش رسمی ؛ علم و آزادی و رفاه اینجاست
غیر ما ، در تمام کشورها ، از فساد و گرسنگی غوغاست
2731
ای کاش حداقل پول داشت
خورد و خوراک خوبی هم نداریم دلم نمیاد یه چیزی باشه میدم بچم بخوره جون بگیره
اول ماه رمضان یه جعبه خرما گرفت یه هفته بعد که گفتم خرما نداریم گفت خرماهارو تموم کردی؟ یه جعبش 5 تومنه!،،،،،
منم هرچی میگیره دیگه دلم نمیخواد بخورم همشو میدم به خودش و بچم
اصلا حواسش بمن نیست با اینکه بچه شیر میدم خیلی ضعیف شدم نمیگه اصلا تو چی میخوری تو خنه؟
تنهایی میره خونه مامانش غدا میفرسته منم لب نمیزنم میدم خودش بخوره اصلا نمیگه پس تو چی میخوری چجوری زنده ای؟
چقدر دلم خدا میخواهد.......
منم تو این دوران ازش دور تر و دورتر شدم از لحاظ عاطفی که تقصیر خودش بود گه وقتی بهونه گیری میگردم که دلم برات تنگ میشه میگفت سعی کن به من وابسته نباشی منم سعی کردم تا زجر نکشم
خودش میگه من فوق العاده آدم عاطفی هستم اما به نظرم ایشون فقط عطفه میخواد ولی محبت و عاطفه برای ما خرج نمیکنن

چقدر دلم خدا میخواهد.......
2740
چند بار با بچه رفتم کنارش بخوابم باز خودشو جدا کرد که بچه بیدار میشه خوابم خراب میشه فردا باید برم سر کار،!!!!
چکار کنم بچه یه ساله رو هم که نمیشه تنها گذاشت
چقدر دلم خدا میخواهد.......
آسمونی جونم دقییییییییقا شوهر منم همینه
"ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸی ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤـــﯿﺪ , ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒـــــــﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ... ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ ...
چون ای رفتارا رو میکنه منم دیگه بیخیالش دم تو دلم میگم بجای اینکه از دستش حرص بخورم بیخیالش میشم
منم اخلاقم سرد شده احساس میکنم جنگیدن برای اینکه محبت و نوجه شوهرو بدست بیاری فایده ای نداره

افسردگی گرفتم خستم!!
چقدر دلم خدا میخواهد.......
خیلی بده
دقیقا میفهمم چی میگی
من که چند روزیه بیخیالش شدم واسم مهم نیس
چند روز پیش داشتم واسش غذا درست میکردم آخه شوهرم رو غذا حساسه
رهام اینقدر گریه کرد که نگو
هیچ کس هم نبود بگیرتش
از طرفی غذام هم رو گاز بود نمیتونستم بگیرمش
خیلی دلم سوخت واسش
"ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸی ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤـــﯿﺪ , ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒـــــــﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ... ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ ...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز