سلام دوستان من یه بچه یکساله فوق العاده شیطون و بلا دارم که خواب سب و کم داره و برای غذا دادنش همش باید دنبالش بدوام
و شوهری که اصلا تو کارای خونه و بچه داری کمکم نمیکنه و با اینکه میبینه چقدر کار دارم همش یا پای تی وی یا پای نت مشغول وبگردی یا دانود فیلمه
روزایی که از سر کار میاد 2 دقیقه با بچه بازی میکنه ولش میکنه منم میرم بچه رو میخوابونم که حداقل 20 دقیقه زول میکشه بعدش میرم شام شوهرو میدم و دوباره که بچه بیدار میشه میرم پیش بچه میخوابم هرچی بهش میگم تو هم بیا پیش ما بخواب میگه من دوست دارم جلوی تی وی بخوابم و تا آخر شب یا سر لب تاب یا تی وی روشن خوابش میبره منم یه ساله با بچه تنها میخوابم
روزای تعطیل بهش با هزار زبون خواهش و التماس و گاهی غرزدن میگم تو رو خدا بچه رو نگه دار و حواست بهش باشه تا من یه کارای خونه برسم بعد 2 قیقه دیگه میام میبینم آقا مبخ تی وی شده و بچه رو بیخیال میشه و میبینم بچه یا داره آتیش میسوزونه یا بدو میاد تو آشپزخونه تو پر وپای من میپیچه که بغلش کنم
دنمیدونم با این شوهر بی مسیولیت بی فکر و خودخواه چیکار کنم
تازگی هم که دیگه نمیگم بچه رو نگه دار چون احساس میکنم فقط خودمو کوچیک کردم فایده نداره
بخدا خودم مث جهنم شده از کثیفی . مثلا پسرم از جارو برقی خیلی میترسه واگه کسی نباشه که بغلش کنه ببره اون اتاق باهاش بازی کنه نمیتونم جارو کنمریز ریز اگه بچه بذاره کار میکنم ولی اصلا انگار تمومی نداره نیاز دارم یکی بچه رو نگه داره تا بتونم به کارام برسم
و این شوهر هم اصلا همکاری نمیکنه بعد 8 سال که ازدواج کردیم هنوزم تو دوران مجردیش سیر میکنه
گاهی ساعت 12 دوستش میاد دنبالش باهم میرن و 1 برمیگرده
وقتی بهش اعتراض میکنم میگه تو حق نداری بمن بگی برو
از نظر جنسی هم خیلی نسبت بهم سرد شدیم شاید برا اینه شبا پیش هم نمیخوابیم! الان یه ماه شده کاری بهم نداریم یه چیزی مث طلاق عاطفی
من از پدر محبت چندانی ندیدم زود شوهر کردم که بهم محبت کنه اما اشتباه محض دریغ از محبت
وقتی از دستش ناراحت میشدم و گریه میکردم بهم میگفت انقدر گریه کن تا جونت دراد
تو مهمونی ها حتی از همون اول ازدواج هم بهم بی توجه بود من مجبور بودم اونجا کار کنم و آقا میرفت دنبال بازی
فکر میکنه اگه جلو دیگران بهم توجه کنه بهش میگن زن زلیله!
خلاصه نمیدونم باهاش چیکار کنم از نظر مالی هم اصلا ساپورتم نمیکنه میدونم قسط داریم ولی بالاخره یه چیزی تهش میمونه که!
من خودم از اول تحصیلم مدرسه غیر انتفایی بودم و کسی از گل نازکتر بهم نگفته ولی این آقا...
به نظرتون من با همچین شوهری چیکار باید بکنم
ضمنا مشاور رو هم قبول نداره
دلم نمیخواد جدا بشم اگه بشه میخوام تمام تلاشمو بکنم تا زندگیمو درست کنم
چقدر دلم خدا میخواهد.......