من مجرد بودم 13 سالم بود مادرشوهرم که زنعموم بود سرزده اومد خونمون ، مامانم نبود رفته بود خرید به من گفته بود یرنج خیس کن و لوبیا پلو درست کن من زنعمو رو ناهار نگه داشتم برنج رو خیس کردم و لوبیا پلو رو درست کردم
مامانم اومد غذا درست کرده بودم و حاضر بودبعد کشیدم آوردم وسط سفره
زنعمو قاشق اول رو خورد قیافش اینجوری شد بعد مامانم خورد اینجوری شد خودم هم خوردم دیدم وای شیرینه شیرینه
نگو به جای نمک تو برنج شکر ریختم
تقصیر من نبود مامانم ظرفای نمک و شکر رو جا به جا کرده بود من نمیدونستم