ظالمه چون وقتی کنار من هست من خوشحال نیستم همیشه از یه چیزی دعوا در میاره نمیتونه خودشو کنترل کنه فحش های زیادی به من میده و من جلوی بجه هام خورد میشم دوست ندارم جوابشو بدم هی میخوام مقاومت کنم ولی نمیشه .اصلا نمیتونه رفتارشو کنترل کنه ممکنه یه روز خوبی در کنار هم باشیم بعد سر یه چیز مسخره دعوا و قهر راه میندازه بچمم هم عصبی شده .من همیشه نفرینش میکنم حتی دعا کردم کرونا بگیرره و من شاهد جون دادنش باشم .اصلا احساس و عاطفه نداره یه دفعه از حالت خوب .من خیلی ادم شادی بودم همیشه لبخند رو لبام بود از موقعی که ازدواج کردم دیگه از ته دل نمیخندم دیگه شاد نیستم .این مرد مثه چوب خشکیده بود بدون احساس بدون لبخند.متاسفانه زمانی که که تو عقد به پدر و مادرم گفتم که ما به درد هم نمیخوریم خیل رفتار بدی با من کردن ترسیدن دخترشون بترشه .دلم ازادی میخواد دلم میخواد نفس بکشم من دارم ذره ذره اب میشم