.همه یک جوری جدا شدایم و خودمان را عقب کشیدایم تا نه مبتلا شویم نه مبتلا کنیم همه ترسیدایم ولی .زیبا ترین قسمت این ماجرا فردای آن روزیست که این بحران تمام می شود .وقتی که آزادی آدمهای را که دوست داری در آغوش بگیری .ببوسی و برایشان بمیری .روزی که راحت دست دراز می کنی و به گرمی دست آنهای را که محترمند می فشاری .راست می گویند.تا چیزی را از دست ندهی قدرش را نمی دانی اینکه امسال نوروز جای نمی توانی بروی حتما برایت از حالا سخت هست ولی یادمان باشد نوروز قبل حتی دلمان نمی خواست برای دید و بازدید جای برویم و به اکراه رفتیم و آمدند .همین ته مانده ارتباط سنتی را هم از ما بگیرند می شود همان دنیای بی مفهمومی که نه به دردمان می خورد نه لذت بودن دارد .گاهی ترسیدن از تمام شدن همین ارتباط ها تازه بیادمان می آورد چه کسانی را خیلی دوست داریم ولی برایمان عادی شداند ...کرونا با تمام بدی هایش یادمان داد قدر خیلی چیزها را باید دانست .مثل همین دست دادن که حالا ترک کردنش بریمان خیلی خیلی سخت شداست .روزی که کرونا رفت خواهم امد و تو را محکم تراز قبل در آغوش خواهم گرفت فقط خدا کند کسی کم نشده باشد تا حسرت در آغوش کشیدنش به دلمان بماند .لطفا سالم بمانید نه برای خودتان برای تمام کسانی که سالم می مانند تا در آغوشتان بکشند