واقعا نمیدونم دیگه من باید چیکار کنم. هر کاری میکنم باز خونوادم عین... باهام رفتار میکنن. بابام هرروز یه چیزی بهم میگه اما من هیچی نمیگم. فقط سعی میکنم حواسمو پرت کنمو سعی کنم گریم نگیره. داداشم، داداشم فک میکنه همه کاره منه و از بابامم بیشتر اختیارمو داره.هر کاریم کنم بهم گیر میده. منم با همین اخلاقاش خیلی ازش حساب میبرم. من یه عادتی دارم که همیشه وقتی میام تو اتاقم در اتاقمو قفل میکنم. به این کارم عادت کردم. انگار وقتی قفل نکنم یه جورایی راحت نیستم. اینطوری راحت ترم نمیدونم چرا. امروز وقتی درو قفل کردم مامانم درو زد که بازش کنم. داداشم گفت چرا درو قفل میکنی مگه داری چی کار میکنی این تو؟ من هیچی نگفتم. سعی کردم اصلا جوابشو ندم فقط... داد زد گفت درو باز کنن. توجهی نکردم دوباره گفت. مگه نشنیدی. گفتم درو باز کنننن. معلوم نیس چه غلطی داری اون تو میکنی درو قفل میکنی. گفتم آخه چه غلطی میکنم که اینطوری میگی و رفتم قفل درو باز کردم.
واقعا خسته شدم. این به اضافه هزار تا چیز خیلی بدتر باعث شد این تاپیکو بزنم. حتما میاین میگین این که چیزی نیس. اما من ده برابر بدتر از اینم برام چیزی نیس. اما این دیگه با اون همه رو هم انبار شده بود فقط میخواستم یه جا حرفمو بزنم. احساس میکنم خیلی تنهام....