دخترا من اصلا خوشبخت نیستم،دلم میخاست ی روز ک از خاب پا میشم همه چی همونطور ک میخام باشه ،اصلا تو لحظه زندگی نمیکنم 19 سالمه دانشجوی کارشناسی هستم میشه گفت ی مرده ی متحرکم
دلم میخاد پا شم برم ازین جهنم دره
ی پسرع دوستم داره گفته 4سال صبر کنم ک چن تا حسابو هک کنه باهم بریم اونور (واسه انتقام) حالا ی سالو نیمش گذشته 2سالو نیم دیگه مونده
ولی نمیدونم چقد میشه رو حرفش حساب کرد از ی طرفم مامانم نمیزازع برم میگه همینجا بمونیم بعد پسر مردمم داره دزدی میکنه مجبوریم ک بریم
اون ب کنار میخاستم همین پسره بهم هک یاد بده یا خودم برم یادبگیرم خودمم مثه این پسره ب عنوان انتقام پولای مامان بزرگمو پس بگیرم (حقشو بالا کشیدن ) الان دختر دایی های مامانم کوپه سوار میشن نوه اش ی ماشین قرمز سوار بود سقفش تا اخر باز میشد انقد خوشگل بود کوفتش بشه
اما این کار درستی نیس ؟ (انتقام اونموقع رو بخام بگیرم )
گفتم خودم برم تلاش کنم بورسیه تحصیلی بگیرم رو پای خودم وایسم
خدای من همش ب فکر اینده ام
شما چیکار میکنین ؟