بدبختر باشه کسی هست
بچه بودم بابام همش سر کار بود هفته ای یه بار میومد مستاجر بودیم همیشه در حال اساس کشی هیچی نداشتیم حتی یخچال تلوزیون با بدبختی بابام وسایل تهیه کرد تا خونه دارشدیم خواهرم ازدواج کرد دعوا ها با دامادمون شروع شد الان همه میدونن چه آدمه بدی ۱۲ سال میگذره تازه یه ذره خوب شده خلاصه منم با هزار امید عاشق شوهرم شدم ....که ای کاش نمی شدم