من همون روزش تب شدید و سردرد و بیحالی داشتم حامله هم بودم نمیدونم احساس میکنم از حال رفتم فقط یادمه گوشیم زنگ خورد آبجیم بود فقط گفتم حالم بده دیگه هیچی نفهمیدم زمانی بیدار شدم شوهرم بالا سرم بود داشت صدام میکرد
شهر غریب بودم الان که فکر میکنم اگه اون روز آبجیم زنگ نمیزد چه بلایی سر خودمو بچم میومد
اون زنگ زده بود به شوهرم سریع خودشو رسوند