اول خودم میگم یه خاستگار داشتم که جلسه دوم درمورد مسایل ج*سی یه سوال سربسته پرسید 😤😤😂😂منم هنگ
خلاصه گذشت و این خاستگارم جلسه سوم امد خونمون و بعد مامانم اینا گفتن تنهاتون میزاریم باهم حرفاتونو بزنین!!
بعد مامانم اینا رفتن بیرون درم بستن😰😰😨😨😨😨😨😨😨
یهویی خاستگارم برداشت گفت... یه سوال بپرسم ناراحت نشین توروخدا!!!!
حالا من مثه تابلوها به در بسته نگاه میکنم به پرده های انداخته نگاه میکنم.... ینیییی از ترس مردم😂😂😂
بعد من با کلی تته پته گفتم :واییی باز چی میخای بپرسی!!!!
😂😂😂
بعد اون گفت نههه سوال خاصی نیس فقط ناراحت نشید!!!!