گاهی اوقات به نقطه ای از زندگی میرسی که دیگه نه عشق رو باور داری، نه دوست داشتن آرومت میکنه، نه حال آدمای اطرافت رو لمس و احساس میکنی....
به نقاطی از زندگی که نه بوی تنفر و تلافی میدن و نه عشق و دوست داشتن، عمیقا در درونم احترام می ذارم....
چون لحظات حساسی از زندگی هستن که خوب میفهمی جون کندی از مشت پوچی که ارزش دل بستن نداشت....
تنهایی نمی توونی به این نقطه برسی، این همه یکباره و تدریجی خالی شدن رو توو بطن باور کردن آدمای این دنیاست که لمس و تجربه می کنی...