وای چه بد
من بااینکه خیلی ناراحت بودم بدای اندامم ولی جلو شوهرم سعی میکردم بااعتمادبنفس رفتار کنم
وقتی با نینیم صحبت میکردم و قربون صدقش میرفتم میگفتم چقد خوبه که تو از دل من اومدی بیرون، همه این اندام فدای یه تار موت،
یا دخترم که میاد با شکمم بازی میکنه و میگه شکم مامان مث خمیره با خنده و قربون صدقه بهش میگم آخه تو و داداش از دلم اومدین بیرون.