یاد کوچولوییام افتادم اینو گفتی
چه خاطره دوریه برام...
خیلی کوچولو بودم
تو پذیرایی خوابیده بودم
بیدار شدم دیدم دور تا دورم مهمون نشسته
کلی خجالت کشیدم
دویدم تو اتاق متکا پتو رو پرت کردم وسط اتاق خودمم رفتم تو اشپزخونه پیش مامانم قایم شدم...
کاش هنوز همون روزا بود
کاش بزرگ نمیشدم