من ۲۰سالمع
پشت کنکورم
چند وقت پیش
خاله ی پدرم اومدن خواستگاریه من برای پسرشون
من قبول نکردم
هیچ جور راضی نمیشدن
میگفتم میخوام درس بخونم میگفتن خب بخون پسرمون مشکل نداره
پدرمنم خیلیی راضی به وصلت بودن
اما من اصلا ازپسره خوشم نمیومد
خلاصه گفتم حقیقتا دلم به وصلت راضی نیست پسرتون به دلم نمیشینه
و اونا هم رفتن
حاالا سه هفته ازاین موضوع میگذره
اما پدرمن کینه به دل گرفتن
که توچرا ردشون کردی
پسرازاون بهتر گیرت نمیومد
توخونه همش دعوا راه میندازن و آخرشم میرسه به این که توچرا ردشون کردی باید قبول میکردی