من بعداززایمانم اوایلش خ برام سخت بودافسردگی گرفته بودم گریه میکردم استرس داشتم خدایش دست تنهاهم بودم توشهرغریب خ روم فشاربودهمسرم دلداریم میدادباهام ازآینده بچمون حرف میزد خداروشکربهترشدم الان که دخترم۶۴روزشه به روال قبل برگشتم ولی شوهرمم خ کمکم میکنه
هیچ کس اشکی برای مانریخت هرکی بامابودازما گریخت چندروزیست حالم دیدنیست حال من ازاین وآن پرسیدنیست گاه برزمین زل میزنم گاه برحافظ تفال میزنم حافظ دانافالم راگرفت یک غزل امدکه حالم راگرفت مازیاران چشم یاری داشتیم خودغلط بودانچه میپنداشتیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.