خیلی سعی میکنم محلش بزارمو بازبون یجوری آدمش کنم ولی نمیشه تایکم بهش رومیدم بابرادرش خونمونومیکنن پاتوق سرنهارباشیم شام باشیم..ببخشیدا وسط س...ک..س باشیم زنگ بزنن میایم میگه بیاین یزره آرامش ندارم دعادعامیکنم زودبره سرکارنبینمش ...یه مدت هم مادرش اینایابرادرش اینامیومدن خونمون واینمیسادبشینن فوری میرفت هرچی تویخچال بودمیاوردمیزاشت جلوشون منم خشک میشدم سرجام...