دوسال سکوت کردم پارسال دم عید بارداری خارج از رحم داشتم موقعی که از بیمارستان مرخص میشدم میخواست منو بسوزونه حال روحیم داغون بود برگشت گف اع فک کردم بچه تو بغلته داری میایی
داغون شدم
چن روز بعد اومد خونه مادرم عیادت دختراش هم تا هفت هشت روز نیومده بودن عیادتم منم ازهمه چی ناراحت بودم چند ماه قبلشم پدرشوهرم با شوهرم دعواش شده بود به شوهرم فحش ناموس داده بود ینی به من
ومادرشوهرم جای اینکه سعی کنه ازشوهرش بخواد ازمن عذرخواهی منه بدتر اتیش بیار معرکه شده بود که کامل بامن قطع ارتباط کنن
کلی حرف زدمبهش وگغتمتوشصت ساله ت خودتو بامن مقایسه میکنی انکارمن هووت هستم .گفتمتوبدترین مادرشوهر دنیایی منوخیلی اذیت کردی تموم کارای زشت ش رو جلو خانواده م گفتم
اونم خیلی حرفا بهم گفتا تا چن روز بهم زنگمیزد میگف میخوام پدرتودربیارم باید قطع نکنی تا جوابتوبدم منم هی قطع میکردم بلکهحرفاش تودلش بمونه🤣🤣🤣
اخرش گفتمدست از سر منبر دار والا میشملنگهخودتون بددهو وبهت فحش میدم