2733
2739
عنوان

از مادرشوهرم بدم اومده...

1855 بازدید | 77 پست

سلام.نزدیک عروسیمونه دیشب رفتیم با شوهرم و خونوادش خونه منو شوهرم که دست مستاجر بود رو تحویل بگیریم و ی نگاه بزنیم ببینیم چه کارایی لازم داره مثل رنگ و گچ و... بعد شوهرم گفت مامان اشپزخونه خیلی کوچیکه و وسایلمون زیاده و جا نمیشه.یهو مامانش گفت خانومت به نشستن تو خونه های کوچیک و تنگ عادت داره باید لحن بد.بعدشم شروع کرد به خندیدن(خونه بابام نسبت به خونه مادرشوهرم کوچیک تره ولی خیلی باکلاستره)

منم سرمو انداختم پایین و لبخند تلخی زدم و خیلی ناراحت شدم.جوابشو ندادم.شوهرم میگه بد رفتار کردی!!

این وسط فقط شوهرت پرو. همین

روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2738

ینی شوهرا انقد خنگن خداایااااا 

میزدی تو دهن جفتشون

تو حق نداری ب چیز های منفی فکر کنی ...تو از جنس خدایی   و خدا سرشار از انرژی مثبته                                          لبخند بزن دوستم :)            
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز