نزدیک عروسیمه ولی حس خوبی ندارم الان داشتم فیلم جشن روز عقدمومیدیدم یادممیاد چقد مادرشوهرم اذیت کرد هدیه هامو برای خودش برداشت و حتی یه عذرخواهی هم تا به حال نکرده اینم بگم از اونبه بعد خاطراتخوش بوده غیراز تیکه ها و دخالتایمادر شوهر که همچنان پابرجاست...شوهرمدوسم داره ولی فکنکنم به اندازه پدر و مادرم دوسم داشته باشه میترسمخیلییییمیترسم ...برعکس خیلی کساییکه قبل ازعروسیذوقدارن...همش انرژی منفی دارم...دل و دماغ کاریو ندارم...کلا بیست روز وقت دارم حتی لباس عروس هم پرو نکردم ...خیلیییی استرس دارم حس میکنم انتخابم غلط بوده...نمیدونم چمه...یکم به همسرم سرد شدم...چندین بارپیش مشاور رفتم میگه تو حساسی...همسرم خوبی های زیادی داری ولی ....بابا مامانم خوابن وگرن زاااار میزدم از ته دل گریه میکردم کاااااش زمان به عقب برمیگشت اصلانمیتونم فکرکنمتو خونه ای باشم که مامان و بابام توش نیستن😭😭😭😭😭😭😭میترسم با مادرشوهرم تنها شم اذیتم کنه ...از طرفی میگن تا با طرف زیر یه سقف نرفتی نمیدونی چی به چیه خیلییییی میترسم ای خداااااا😭😭😭😭😭