شش ماه پیش تقریبا،شایدم بیشتر
کارمند دانشگاه بود
خیلییی ار خود راضی بود،تا نشست گفت چقدر حرف و تظر من برات مهمه!چقدر کار خونه میکنی،مهمون داری بلدی منم انچنان جوابشو دادم که وقتی اومده بود بیرون،مامانم میگفت چی بهش گفتی که اینجوری از عصبانیت قرمز شده
بعدا بازم از دلایل بی شوهر موندنم براتون میگم!