من اصلن سختگیر نبودم
از ازدواج دومم راضی هستم
من ۲۲ سالگی ازدواج کردم
کلا سنتی ها رو ندیده رد کردم هرکس برحسب شناخت خانواده میخواست بیاد خواستگاری اصلا نزاشتم بیاد.فکر کنم یه ۷ یا ۸ نفر سنتی خواستن بیان که رد کردم
خونمون.چون برام مهم بود اولویت همسرم باشم و عاشقم شده باشه.دیگه مردی که مادرش متو انتخاب کرده باشه اولویتش من نمیشم مامانش میشه
و غیرسنتی ها رو هم یه مدت آشنا می شدم بعد می دیدم اگر خصوصیاتی که میخوام رو نداره نمیزاشتم بیاد خواستگاری.غیرسنتی هم ۵نفر آشنا شدم رد کردم
با این همسرم هم یه مدت تو دانشگاه آشنا شدم باهاش حرف زدم اونم عاشقم شده بود دیگه اجاره دادم بیاد و باهم رفتیم مشاوره و چند ماه خانواده ها رفت و آمد کردن و شرط هام رو همون اول گفتم و دیگه همه رو قبول کرد دیدم پسر خوبی هم هست ازدواج کردیم
من 3تا ملاک داشتم باید 3 تاش میبود دیگه نمدونم سختگیری بوده یا نه
اولی مومن واقعی بودن بود ینی اهل عبادت و خلوت با خدا و نماز شب و سکوت و کم خوری و مطالعه و خلاصه همه چیزایی ک دین گفته باشه (به کمش یا متوسطش راضی نبودم باید در سطح بالا میبود حتما)
دومی خوش اخلاق بودن ینی نرم خو باشه
سومی هم گرم مزاج بودن ینی خونگرم و عاطفی
دیگه هیچ ملاکی جز اینا نداشتم مادیات سرسوزنی برام مهم نبود با اینکه وضع پدرم خوب بود و همیشه تو رفاه بودم
تو این 3 تا اصلا کوتاه نیومدم و سفت گرفتم
دیگه نمدونم اسمش سخت گیری میشه یا نه
خب واقعا شاید خواستگاراشون به دلشون نبودن... به این که نمی گن سخت گیری... سخت گیر به کسی می گن که هزار تا خواستگار داشته باشه و اکثرا هم خوب ولی خب رد کرده باشه... سن دو تای اولی که زیاد هم نیست خیلی. ینی از کی دیگه خواستگار ندارن؟؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
