دیشب مهمون داشتم تمام انرژیمو گذاشتم که پذیرایی و برخوردم کسری نداشته باشه این شد که از دخترم که تواتاقش بازی میکرد غافل شدم دخترم دوسالو نیمشه و بچه های مهمون ۱۰ ساله و ۷ساله بودن اول از همه که اومدن زدن طبقه ی کمدش رو شکستن تمام کتاباشو پاره کردن اینا به درک بهش
یاد دادن چطور از تختش بره بالا و سعی کنه خودش بیاد پایین امروز دیدم داره سعی میکنه بیاد پایین داشتم سکته میکردم بهش یاد دادن بره تو ویترین اسباب بازیاش بشینه بازم دیدمش داشتم میمردم از ترس و ازاون بدتر دیشب اصرار داشتن درو ببندن و منم جلوی خانواده هاشون نمیتونستم بگم نه هرچی میرفتم باز میکردم پشت سرم میکوبیدن درو و نتیجش این شد که دخترم دیشب به شدت عصبی بود و موقع خواب بهونه میگرفت و گریه میکرد نمیدونم چی گذشته به بچم خیلی ناراحتم خیلی خیلی دختر کوچیکش که هفت سالشه اومد گفت دختر من گاز
ش گرفته شاخام درومد چون دختر من اصلا از این کارا بلد نیست! ولی دستشو گرفتم بردم تو اتاق خودمون بهش
گفتم کار بدی کردی اونم خیلی کوچیکه نمیتونه درست توضیح بده که فقط گفت اون پامو گاز گرفت اصلا نمیدونم چی
شده فقط میگم کاش یه صندلی میداشتیم دم در اتاقش میشستیم و حواسمون بود بهش 😔 دارم دیوونه میشم از دیشب خیلی حالم بده😔