2733
2739
عنوان

بالاخره اعتراف کرد ک....

2324 بازدید | 105 پست

 هر هفته میدیدمش و خیلی وقت هم میشه ک میبینمش، ینی تقریب از یک سال و نیم پیش هر هفته، دوستم نیستااا. جایی ک میرفتم اونم بود، بخاطر همین میدیدمش

پسر مغروریه،  شوخه، اما با من سعی میکرد جدی باشه، ولی مدتیه ک دیگه نیست. به کسی رو نمیده اصلا، منم قبلا ازش بدم میومد ولی الان ی مدتیه...

قبلا یه حدسایی میزدم ک انگار بهم یه علاقه ای داره، ولی امروز پاشو گذاشت روی غرورش و حرفشو گفت. احتمالا ب خاطر اینه👇

داشتم میگفتم آخه امشب مراسم داریم، گفت چرا مراسمی دارید؟ گفتم خواستگاری، قیافش بهم ریخت، ( فکر کرد برای منه) با تته پته گفت ب ب بببرای کی؟ گفتم میریم خواستگاری برای برادرم. یهو خوشحال شد. گفت آهااا.


گذشت تا امروز که بهم گفت علاقشو

الان من نمیدونم باید چکار کنم، کمک کنید. اصلا روم نمیشه ب خانوادمم بگم



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2740
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687