هر هفته میدیدمش و خیلی وقت هم میشه ک میبینمش، ینی تقریب از یک سال و نیم پیش هر هفته، دوستم نیستااا. جایی ک میرفتم اونم بود، بخاطر همین میدیدمش
پسر مغروریه، شوخه، اما با من سعی میکرد جدی باشه، ولی مدتیه ک دیگه نیست. به کسی رو نمیده اصلا، منم قبلا ازش بدم میومد ولی الان ی مدتیه...
قبلا یه حدسایی میزدم ک انگار بهم یه علاقه ای داره، ولی امروز پاشو گذاشت روی غرورش و حرفشو گفت. احتمالا ب خاطر اینه👇
داشتم میگفتم آخه امشب مراسم داریم، گفت چرا مراسمی دارید؟ گفتم خواستگاری، قیافش بهم ریخت، ( فکر کرد برای منه) با تته پته گفت ب ب بببرای کی؟ گفتم میریم خواستگاری برای برادرم. یهو خوشحال شد. گفت آهااا.
گذشت تا امروز که بهم گفت علاقشو
الان من نمیدونم باید چکار کنم، کمک کنید. اصلا روم نمیشه ب خانوادمم بگم