2737
2734

لطفا به شوهرم بد و بیراه نگین یه وقت🤦‍♀️

داشتم هی تو نت میزدم مثلا کاسه ی آبگوشت خوری و... هی از نت چیز میز نشونش میدادم

گفت بده من بزنم ببینم اخلاق زن حرف گوش کن چجوریه اونم یاد بگیریم و خندید

منم گفتم بزن خب

زد این اومد

انقد خندید

گفت نگا دیگه گوگلم از دست شما زنا ناامید  شده

زده " رام" کردن زنها

دیگه هی مسخره کرد و خندید

منم حرصم گرفتم گفتم بزن مرد ها ام ببین باز واسه شماهم میاد

گفت باشه

بعد من هی زیر لب تند تند میگفتم خدایا  ضایعمون نکن😅🤦‍♀️

بعد این اومد

میگفتم بزن پایین تر ببینم

زد بازم هیچی نبود😅🤦‍♀️




معمولا قبلا میگفتن مرد ها رو باید رام خود کرد

گوگل بی ادب آبرومون رو برد🤷‍♀️🤦‍♀️

تیکر یک سالگی پسری😍خدایا شکرت🧿گل پسرم 1400/11/29 بدنیا اومد💕من اگه برای مامان و بابام دختر خوبی نبودم اگه برای برادرام خواهر خوبی نبودم اگه برای همسرم زنِ خوبی نبودم ؛؛؛  میخوام برای تو عشقِ مامان،همه کسِ مامان، نفسِ مامان،گل پسرِ مامان مادر خوبی باشم /هاکانم😍 / خدایا خودت کمکم کن این آخرین شانس منه/میشه لطفا دعا کنین نی نی مون رو صحیح و سالم بغلم بگیریم❤😘

گوگل خاک تو سرت

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز