من دو ساله عقدم قبل از عقد با یه اقایی دوست بودم شوهرمم میدونه ..از قضا چند روز پیش عروسی داشتیم اون پسره هم فامیل داماد بود شوهر من سرکار بود نتونست بیاد گفت نرو عروسی ..منم لج کردم گفتم میرم (چون ب خودش چند بار گفتم نرو و رفته) منم با مامانم رفتم عروسی ..الان شوهرم یکسرع گیر داده تو چرا رفتی ..در به در دنبال شماره اون پسرست فکر میکنه من دلم با اونه ( میگه فلان جا دیدم چشمت دنبالش بود با اینکه من اطرافو نگاه میکردم یهو دیدمش)خسته شدم نمیدونم چیکار کنم هرچقد توضیح میدم میگه نه یادته نگاه میکردی
الان دنبال شماره پسرست نمیدونم میخواد چی بگه اون با من هیچ کاری ندارع ...شوهر عوضیم هرچی از دهنش در اومده بهم گفت ..حیف که بخاطر ابروی خانوادم نمیتونم جدا بشم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
تو اینو میگی ...خودش با خواهره جاریم دوست بود همش اون دختره میاد خونشون .من دیگه از ناراحتی سکته میک ...
بابا اگه اونو بیشتر از تو دوس داش ک الن تو زنش نبوووودی اینو ب اونم بگووو بگو این بچه بازیا چیه با تو ازدواج کرردمم ینی تورو انتخاب کرددددم دیگ بعدم کار درستی نکردی ک رفتی عروسی
ما دو شاخه ی یک درختیم وای اگر باد از دو سو می وزید...
ببین من نمیگم که جدا شو همه ی تلاشتو بکن تا قضیه حل بشه در کل گفتم که جدایی بی آبرویی نیست عزیزم شما سعی کن برید پیش مشاور در ضمن لجبازی ریشه ی تمام مشکلاته