سلام دختری هستم 27ساله یکسالی میشه عقدیم. آشناییمون کاملا سنتی بود تو یکی مراسم های خانوادگی مادرش منو دیدو انتخاب کرد وبعد مراسم آشنایی. بار اول بهش جواب رد دادم و بار دوم جواب مثبت. البته باشرایطی که همشو دروغ گفتن و فهمیدیم واسه راضی کردن ماست. من اصلا قصد توهین به شغلی ندارم. خانوادم تحصیل کرده هستند برادرهایم وابجی هام. فوق لیسانس و خودمم فوق لیسانسم. اینو گفتم که ادامه ی حرفام بگم.
مادر شوهرم تماس گرفت واسه خواستگاری. نیامده به مادرم میگفتم نه تا اینکه آقا پسر که شوهرم باشه را گفتند محض احتیاط بیان شاید بدل هم نشستیم یا کلا شاید ایشون منو نخواست و فلان. شب اول آمدند و در حد آشنایی و حتی من با ایشون حرفی نزدم بعد از رفتنشون رو به پدرم گفتم نمیخوام با ایشون ازدواج کنم و مشخصه اخلاق تند داره. وهمیشه میگفتم بنا باشه کسی انتخاب کنم ترجیح میدم شغل دولتی باشه تا آزاد. فردا مادر ایشون تماس گرفتن برای جواب که بخاطر اینکه شغل آزاد داشت و اینکه بدلم نبود زیاد جواب رد دادیم که مادرشون چند بار پدرم دیدن و چندتا واسطه فرستادند که قبول کنیم و گفتند شغل موقته. شغل اصلیش چیز دیگس و هزارتا دروغ خونش امادس.
میخوام بگم هزار تا حرف زدند تا همسرش بشم. امشب با شوهرم سر جریانی بحثمون شد که بهش گفتم مامان تو ختم برداشته بود زن بگیری و فلان گفت تو زنم نمیشدی یکی دیگه بود و ازش کینه گرفتم بغض دارم. چه رفتاری کنم درسته بنطرتون دفعه دومه میگه. خیلیم ادعا میکنه دوستم داره ولی متاسفانه قبل من دوجا خواستگاری رفته که یکیش دختر عموش بوده و 3 ساله عروسه لی من حس میکنم مه شو بدلش داره