بچه ها ما خونمون ب مادرشوهر نزدیکه ازونجایی ک خیلی اویزونن و بی برنامه انتظار دارن ما هرشب اونجا باشیم.من اصلا اخلاقام باهاشون نمیخونه و برای همین سعی کردم در چارچوب ادب و احترام باهاشون رفتو امدمو تنظیم کنم تا کدورتی پیش نیاد.مثلا هر پنجشنبه معمولا شام دعوت میکنن و ماهم میریم شوهرمم دوروز یکبار میره سرمیزنه و منم هروقت دعوت میکنه میرم.یوقتاییم بعد شام جاریو برادرشوهر میرن اونجا برادرشوهرم زنگ میزنن ماهم میریم میشینیم.امشبم همینجور زنگ زدن رفتیم.تا رسیدم مادرشوهرم سلام کرد و گفت تو که اصلا نمیای اینورا مگه اینکه فرهاد اینا(برادرشوهرم)بیان تا شمام بیاین اینجا.فقط وقتایی ک فرهاد اینا میان شمام میاین😒😒.منم چون تازه رسیده بودم ی لبخند زدم گفتم چرا ما ک همیشه میایم دیگه....
بچه ها اومدم خونه اصابم خرده بنظرتون باید الان ناراحت باشم.