اکثرا همینطورین من افسرده شده بودم وسواس گرفتم هردوروز حموم دستشویی رو وایتکس میکردم هرکی وارد خونم میشد میگفت بوی مواد شوینده میده همش درحال تمیزکاری از غذا پختن هم متنفر بودم چون کثیف کاری میشد باز باید تمیز میکردم درنتیجه رو اورده بودم به نودلیت
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰
من هر شب به امید یه معجزه بزرگ میخوابم...به امید اینکه وقتی چشمامو باز میکنم تو کنارم نشسته باشی...با دستای کوچولوت بزنی رو صورتم و منو صدا کنی....روی پاهای کوچولوت وایسی و بپری بغلم🥲🥲🥲من تمام نی نی سایتی ها رو انسان های محترمی میدونم......به عقاید و نظرات همشون احترام میذارم ولی این رو دلیلی نمیبینم که نظر خودم رو نگم همه ما انسانیم،موجود اجتماعی هستیم پس لازمه عقایدمونو باهم به اشتراک بذاریم.تبادل نظر کنیم.....گاهی لازمه تغییر بدیم نظراتمونو.....پس دوست عزیزم اگه با نظرم مخالفی میتونی ریپ بزنی و نظرتو بگی من این توانایی رو دارم که با هم تبادل نظر کنیم