امشب ساعت ۱ با شوهرم دعوامون شد الان من صورتم پر خونه رو تخت اورژانسم پس لطفا نمک رو زخم نپاشید
بچم یسالو نیمشه اصلا حالم خوب نیست با خودم نیاوردمش دادم به مادر شوهرم گفتم من نمیتونم واسش مادری کنم بچم مثل ابر بهار اشک میریخت ولی نمیخواستم نقطه ضعف بدم دستشون و خیلیم حالم بد بود
الان بچم پیشم نیست حالم خیلی بده اشکام بند نمیاد من چجوری بی بچم سر کنم تا حالا بیشتر از ۲ ساعت ازم دور نبوده خدایا فقطمرگمو برسون